PART10

(ویو یونا)
از اتاق اومدم بیرون برای یه لحضه قلبم ایستاد چرا با حوله بود این بشر خجالت نمی‌کشه
یعنی فقط به خاطر اینکه شبیه مادرش بودم من و خرید ایششششش اصلا ولش
(ویو جونگ کوک)
لباسام رو پوشیدم و رفتم بیرون
+(مکالمه تلفنی)باشه باشه اومدم
خانم مین خانم مین
@بله ارباب
+هواست بهش باشه نزار از خونه بره بیرون
@بله چشم ارباب
(یک هفته بعد)
(ویو یونا)
کارام تموم شده بودن رفتم توی اتاق روی تخت افتادم به خواهرم سویا و داداشم سوهو فکر میکردم چه جوری تونستن من و به جای پول به اون یارو بدن اما هرجور شده باید فرار کنم......... ولی جایی رو ندارم که برم از سویا و سوهو خیلی دل خورم توی همین فکرا بودم که خوابم برد
(فردا صبح)
@پاشو دختر جون
_صبح بخیر آجوما
@صبح تو هم بخیر پاشو بیا صبحانه ارباب رو ببر
از جام بلند شدم و کارای مربوطه رو کردم لباس پوشیدم و رفتم بیرون
_میگم آجوما میشه شما صبحانه ارباب رو ببرین
@نمیتونم باید برم جایی نمی‌بینی لباس هام رو عوض کردم
_کجا میرین؟
@باید برم پیش دخترم توی به شهر دیگست چند روزی نیستم
وایییییی حالا من بدون خانم مین چی کار کنم
@زود باش دیگه بیا صبحانه ارباب رو ببر
_باشه
سینی رو برداشتم و رفتم سمت پله ها که یه هو سرم گیج رفت این چند روز حالم زیاد خوب نبوده همش سر گیجه داشتم رفتم سمت اتاق ارباب و در زدم
+بیا تو
_صبحانتون رو آوردم
+بزارش روی میز
سینی رو گذاشتم روی میز خواستم از اتاق برم بیرون که

내 노예🖤
دیدگاه ها (۱۰)

PART11

PART12

PART9

PART8

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

عشق خون آلود پارت یک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط